گاهِ رهایی
دلم تنگ نگاه آبی توست
گرفتار دل مهتابی توست
و تازه این تمام ماجرا نیست
دلم آشفته بی تابی توست
وقتی یه کسی رو واقعا دوست داریم، خودآگاه یا ناخودآگاه ازش اطاعت می کنیم و سعی می کنیم به بهترین وجه موجبات رضایتش رو فراهم کنیم ؛
ما ادعا داریم که شیعه ایم و دوستدار اهل بیت(ع)، برای نشون دادن صدق این ادعا کافیه محبتمون رو با اطاعت از ایشان به اثبات برسونیم؛
امروز هم که شهادت امام صادق (ع) _ رئیس مذهب تشیع _ است ، بهترین راه برای ابراز ارادت به ایشان، تلاش برای انجام اوامر و ترک نواهی این جناب است که در واقع همان اوامر و نواهی خداوند است.
یکی از زمینه ها برای اطاعت از اهل بیت (ع) دعا برای فرج امام زمان (عج) است؛
البته با نیت اطاعت از اولیاء امر و نه با نیات شخصی...
و چقدر زیباست که خود این بزرگواران نیز برای فرج امام غایب دعا می کرده اند .
چند وقته با خودمون قهریم ؟!
حسابش از دستمون در رفته، نه !
فکر کنم از اون وقتی که خودمون رو ندیدیم، خود واقعی مون رو؛
از اون موقعی که شروع کردیم به شکایت کردن از دست زمونه، خودمون، سرنوشت و زندگیمون؛
عادت کردیم به شمارش نداشته هامون،
فراموش کردیم که چقدر امتیازات و استعدادهای ویژه داریم؛
چشممون رو به روی تک تک نعمتهای خدادادی بستیم و نخواستیم که اونها رو ببینیم (می تونستیم ولی نخواستیم)
در عوض داشته های دیگران رو خوب دیدیم و فقط حسرت خوردیم ....
تا کی؟!!
بالاخره دنبال هر قهری باید آشتی باشه؛ آشتی با خود واقعی و راستین.
شیرینی آشتی کنون یادتون نره
یا مهدی!
هرگز نگویمت؛ بیا دست ما بگیر
عمریست گرفته ای...
مبادا رها کنی!!
حتما تا حالا با خدا حرف زدی، می بینی چقدر آدم بعدش سبک می شه ؟
راستی چقدر خوبه که یه خدا داریم که می تونیم راحت حرفامون رو باهاش بزنیم و درد دلمون رو بهش بگیم؛
بدون اینکه اون بخواد منتی برای شنیدن اونها بذاره،
یا بخواد از اون حرفا بعدا بر ضدمون استفاده کنه و اونا رو تو سرمون بزنه،
یا از غصه هامون خوشحال بشه.
آره ما بدون هیچ کدوم از این نگرانیها و بدون هیچ محدودیتی می تونیم
همه ی حرفای دلمون رو بهش بگیم و از اینکه بعدش سبک می شیم معلوم می شه که
خوب خوب خوب
به حرفامون گوش کرده .
خوب خدایی داریم؛ ولی قدرش رو نداریم.
کاش همه حرفامون رو همیشه به خودش می زدیم؛
کاش همه خواسته هامون رو همیشه از خودش می خواستیم؛
کاش می دونستیم که هیچ کس غیر از اون نیست...
حضرت علی ( ع ) : عید فطر ، شبیه ترین روز به قیامت است .
... فکر می کنی چرا؟!!
_روز عید فطر، قراره مزد یک ماه تلاش و خودسازیمون! رو از خدا بگیریم؛
_روز قیامت، مزد یک عمر تلاشمون! رو.
_روز عید فطر، اگه به خودمون بیایم شاید حسرت کم کاریهامون رو بخوریم؛
_روز قیامت، حتما حسرت کوله بار خالی یا سبکمون رو می خوریم.
... و اما تفاوتشون ؟!!
_روز عید فطر، بعد از کم کاریها شاید باز هم فرصت داشته باشیم؛
هدرش ندیم...
... اما
_روز قیامت، با مشاهده کوله بار خالی یا سبک حتما دیگه فرصتی نداریم؛
از الآن به فکر پر کردنش باشیم ...
پرده اول
در دو سمت مخالف حرکت می کردیم و هیچ توجهی هم به هم نداشتیم؛
خوب این خیلی واضحه که هیچ وقت به هم نمی رسیم ...
پرده دوم
قدم اول رو اون برداشت، به طرف من؛
ولی من مغرورانه و محکم سر جام ایستاده بودم و حاضر نبودم ذره ای از مواضعم کوتاه بیام و حرکتی به طرف اون بکنم؛
قدم دوم رو هم اون برداشت، به طرف من؛
اما من با پررویی تمام قدم از قدم برنمی داشتم و حتی سعی می کردم ازش بیشتر فاصله بگیرم؛
قدم سوم رو هم برداشت، ولی وقتی لجاجت منو دید، دیگه توان ادامه دادن رو نداشت، مخصوصا که من هر لحظه ازش دورتر می شدم و اون برای رسیدن به من باید سریعتر از قبل حرکت می کرد؛
توی این پرده هم به هم نرسیدیم ...
پرده سوم
دست از لجاجت برداشتم؛
هر قدمی که اون برمی داشت، منم سعی می کردم به طرفش حرکت کنم؛
با نشاط تر و تندتر قدم برمی داشت؛
خیلی به هم نزدیک شده بودیم، تا حد رسیدن و درک کردن ...
من فکر می کنم حرکت هر دو تا چیزی از این سه پرده خارج نیست، و تنها در صورت سومه که اونها به هم می رسند. فقط اینکه در مورد پدر و مادر و بچه ها، توی پرده دوم، اغلب پدر و مادرها به طرف ما حرکت می کنند و ما لج می کنیم.
پ ن: این رو در جواب سوال دوست جونم ( دختر و پسر ) که ده قرن پیش، توی مطلب گذشته پرسیده بود نوشتم . امیدوارم که جواب خوبی باشه...
از همون اول اولش هم جنین خوبی برات نبودم؛
شیره جونت رو می خوردم، ولی بنای ناسازگاری داشتم و یه ریز مشت و لگد بهت می زدم؛
ولی تو با هر لگد من دلت مالامال از شادی می شد، خوشحال می شدی از اینکه من سالمم و نوازشم می کردی؛
بعدش هم که وارد این دنیای کذایی شدم، گریه کردم، ولی تو لبخند زدی؛
درد زیادی رو تحمل کرده بودی، ولی لبخند زدی، همیشه؛
گریه کردم، جیغ زدم، داد و فریاد کردم، قهر کردم، اخم کردم، بی ادب شدم، حرفتو گوش نکردم و ... ولی تو لبخند زدی، تا من لبخند بزنم و آروم بشم.
بزرگ شدم، ولی هنوز هم بچه خوبی برات نیستم؛ چون نه تنها نمی تونم ذره ای، حتی ذره ای از اون ایثارت رو جبران کنم، تازه هر روز دردی به دردهات اضافه می کنم.
حالا خودت بگو چی برات بخرم که لیاقت این همه بزرگواری، مهربانی، عشق و عاطفه رو داشته باشه؟ فهمیدم تو هیچی نمی خوای؛
جز اینکه من آدم باشم؛
اینکه تا می تونم توی اخلاق و رفتارم به مادرمون فاطمه زهرا (س) تاسی کنم؛
اینکه حتی یک اف هم بهت نگم و تا می تونم بهت محبت کنم.
همه اینها رو از چشمات می شه خوند.
ای فرشته عشق و مهربانی! هرگز سایه بالهای مهربانیت را از ما دریغ نکن و گرنه خواهیم سوخت.
باشد ... به میهمانی دلها نیامدی!
باشد ... دوباره حضرت آقا نیامدی!
گفتم برای آمدنت گل بیاورند؛
گل بود و عشق بود ولی ... ها نیامدی!
می سوختیم در تب پروانگی خویش،
وقتی که از حوالی بالا نیامدی!
هی شعر می شدیم، ولی شعرهای زرد؛
خشکیده، بی رمق، پر اما ... نیامدی!
آنقدر چشم پنجره پائید راه را،
تا آنکه سوخت خسته و تنها نیامدی!
دق کرد و روی دست من افتاد آیینه،
در آرزوی فصل تماشا نیامدی!
یکبار دیگر با دل پر سوز من بگو
آقا! بگو که آمده ای یا نیامدی؟
فریاد می کشم پر ابهام عشق، آی!
خورشید، ماه، حضرت دریا...
نه...
آمدی...؟!!
پ ن: متاسفانه نمیدونم شاعرش کیه.
خوب می دونیم که اگه امام ( ره ) نبودند، ما الآن هیچی نداشتیم؛
نه آزادی، نه رفاه، نه امنیت، نه استقلال، نه هویت، نه شخصیت، و ...
مهمتر از همه اسلام نداشتیم.
اگه رهبری مدبرانه ی ایشان نبود، هیچ وقت این انقلاب عظیمی که به راه افتاده بود به سر منزل مقصود نمی رسید و چه بسا نا آگاهانه و غافلانه به بیراهه می رفت.
چنانکه بارها شاهد بودیم که تدبیر امام (ره) اونو از انحرافی که حتی بسیاری از دلسوزان به آن دامن می زدند، رهانیده و طعم شیرین استقلال، آزادی، اسلام واقعی و ... رو به ما چشوندند.
این طعم چنان به ذائقه مون خوش اومده که دیگر به هیچ قیمتی حاضر نیستیم اونهارو از دست بدیم؛ هر چند عده ی قلیلی در تلاش شبانه روزی برای تصاحب اونها هستند، ولی بدونند که در رؤیایی کاذب به سر می برند و ما هرگز آرمانهای آن پیر سفر کرده را فراموش نکرده و با اطاعت از جانشین به حق ایشون همواره با ایشون تجدید میثاق می کنیم.
«روحشان شاد و قرین رحمت باد»
Design By : Pichak |