سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه چیز هست
شیرینی و شربت و شام
رقص نور
خواننده و نوازنده با انواع آلات موسیقی
رقص مختلط زن و مرد
و البته یک قرآن خیلی بزرگ
آن بالا روی ویترین


نوشته شده در جمعه 94/5/23ساعت 7:42 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

لب‌هایم لبخند می‌زنند
صورتم شاد است
از نگاه تو،
شاید از عمق وجود
غمی پنهان امّا
گوشه‌ای مشغول است...


نوشته شده در دوشنبه 94/5/19ساعت 12:26 صبح توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

دخترک طوری بسته چوب‌شور را دستش گرفته بود و راه می‌رفت که انگار تمام دنیا را در دست دارد...


نوشته شده در سه شنبه 94/3/5ساعت 8:52 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

می‌دانم فقط اگر تو بخواهی می‌شود، ولی انگار باور ندارم...


نوشته شده در دوشنبه 94/2/28ساعت 7:28 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

این نوجوان 17ساله پایش در بغداد جا ماند تا یک وجب از خاک این کشور در دست دشمن نماند. پای مجروحش لگدمال شد تا شرف و عزت ما لگدمال نشود. پایش کرم زد تا شرف و غیرتمان کرم نزند. پایش کرم زد تا آبروی ایران کرم نزند، تا تعصب و مردانگی کرم نزند...


نوشته شده در سه شنبه 94/2/15ساعت 9:17 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

سلوچ در هیچ جای داستان نبود اما جای خالیش در تمام داستان بود... 


نوشته شده در جمعه 94/2/4ساعت 11:16 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

تو برای من فرشته رحمت الهی هستی
ولی آنها ملکه عذاب می‌نامندت...


نوشته شده در سه شنبه 93/12/12ساعت 10:42 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

آشناست؛ می‌شنوی!؟
این صدا سالهاست که تو را نجوا می‌کند...


نوشته شده در یکشنبه 93/10/14ساعت 10:2 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

جای پارک پیدا نکرد. زیر تابلوی توقف ممنوع پارک کرد و رفت. روی شیشه عقب ماشینش نوشته بود: "لبیک یا حسین علیه‌السلام"


نوشته شده در جمعه 93/9/21ساعت 11:9 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

موبایلش زنگ زد؛ همسرش پرسید: "کجایی!؟"
دنده را عوض کرد و آهسته گفت: "توی جلسه‌ام عزیزم."
روی شیشه عقب ماشینش نوشته بود: "لبیک یا حسین علیه‌السلام"


نوشته شده در یکشنبه 93/9/16ساعت 10:59 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

Design By : Pichak