سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه جا تیره و تاریک بود، مبهم و خاموش، ساکن و ساکت و بدون هیچ احساسی، چقدر کسل‌کننده! با زحمت برخاست، غبارها را تکاند، باید خودش را از این وضع خفت‌بار رها می‌کرد. تا انتهای معرفت رفت؛ همه جا روشن و درخشان بود، پر از هیاهو و سرشار از احساس.

به کجا چنین شتابان!؟
یکی در تکاپوی کسب مال و روزی، یکی پست و مقام، دیگری علم و... بالاخره همه مشغولند ولی این همه تلاش برای چیست!؟ چه چیزیست که آنها را وادار به این حرکت می‌کند؟

برخی از تلاش‌های انسان برای تامین لذایذ است؛ مثل انسانی که گرسنه یا تشنه می‌شود و برای رفع گرسنگی و تشنگی تلاش می‌کند تا لذت خوردن و آشامیدن را بارها و بارها تجربه کند و با وجود تجربه مکرر، باز هم لذت می‌برد. دسته‌ای دیگر از تلاش‌ها هستند که خود با رنج و مشقت همراهند و مستقیما لذتی را به انسان نمی‌رسانند ولی مقدمه رسیدن به لذت و منفعت هستند؛ مثل کارگری که ساعت‌ها در گرما و سرما به سختی کار می‌کند تا پولی بدست آورد و بتواند شکم زن و بچه‌اش را سیر کند و لذت ببرد. برخی دیگر از فعالیت‌ها نه مستقیما لذتی را متوجه او می‌سازند نه مقدمه کسب لذت می‌گردند اما از آن جهت که ترک آنها منافعی را از انسان سلب می‌کند یا ضرری را متوجه او می‌گرداند، عقل مصلحت می‌بیند که انسان آن کارها را انجام دهد.

بنابراین عوامل سه‌گانه لذت، منفعت و مصلحت، انسان را به انجام فعالیت‌هایش وا می‌دارد. بنابراین ضرورت دارد که این عوامل را بشناسیم و چگونه ممکن است بدون شناخت انسان، کمالات، استعدادها و قابلیت‌هایش قادر به شناخت لذات، منافع و مصالح او باشیم؟

شناخت لذت‌ها، از طریق غرایزی که در وجود ما نهاده شده، ممکن نیست زیرا غرایز انسان به تدریج شکوفا می‌شوند و به مرور زمان و همراه با سیر تکاملی انسان، خواسته‌های جدید او خود را بروز می‌دهند و در هر برهه‌ای لذت‌های خاصی برای او مطرح می‌گردند ولی خواست نهایی انسان و عالی‌ترین لذتی که ممکن است بدان دست یابد، چیست؟ انسان نمی‌تواند به غرایز فعلی خود اکتفا کند چون موجودی است برخوردار از استعدادها، قابلیت‌ها و لذت‌های بالقوه‌ای که باید به اختیار خود آنها را شکوفا سازد.

بنابراین نباید سطحی‌نگ بوده و به آنچه فعلا داریم، قانع باشیم. باید آنقدر تلاش کنیم تا به عالی‌ترین لذات دست یابیم و لازمه این تلاش شناخت انسان است، از آن نظر که دارای استعدادها و نیروهایی برای تکامل انسانی است.

باید باور کرد که آدمی بدون شناخت خود، در هیچ یک از فعالیت‌هایش موفق نبوده و نخواهد بود، حتی در فعالیت‌های اجتماعی زیرا برای شناخت بیرون نیز باید از درون آغاز کرد. مشکل دنیای امروز ما این است که قبل از شناخت جهان باعظمت درون انسان، به شناخت جهان بیرون پرداخت و با تلاش فراوان تمدن باعظمتی را نیز بنا نهاد ولی این تمدن با تمام تکنولوژی‌هایش جز خسران و رفاه‌زدگی کاذب چیزی به همراه نداشت.

انسان متمدن قبل از اینکه بر نفس خویش مسلط شود، تمام توان خویش را برای تسلط بر جهان بیرون صرف نمود و دلیل درستی هم برای این کارش نداشت و هرچه در این راه پیش رفت، از خودش بیشتر دور شد. فاصله گرفت و کم‌کم گم شد و به مرض خودفراموشی دچار شد.

تا کی می‌خواد در این کوره راه منتهی به ناکجاآباد قدم بردارد!؟ به جای اینکه ابتدا خودش را بشناسد که کیست، رفت سراغ جهان که چیست. انسان امروزی حتی کره ماه و خورشید را بهتر از خودش می‌شناسد.

فرهنگ و تمدن هر ملتی از میزان و نوع نگاه به انسان تاثیر می‌پذیرد، در صورتی که این نگاه دارای انحراف باشد و حقایق را نبیند، فرهنگ و تمدن جامعه نیز به سوی ابتذال و پوچگرایی خواهد رفت. چنانکه متاسفانه شاهد هستیم در جهان متمدن و صنعتی امروز، خویشتن انسان جایگاهی ندارد و با وجود پیشرفتهای بسیار، انسان هنوز به رستگاری دست نیافته است. گویا تمام این پیشرفت‌های علمی بدون هیچ طرح منظم و کاملا اتفاقی صورت گرفته است.

بیان مطالب زیر، ضرورت شناخت هویت انسانی را کاملا روشن می‌سازد:

1) به لحاظ تکوینی، انسان موضوع و هدف آفرینش است و در واقع همه چیز در آفرینش برای او برنامه‌ریزی شده است.

2) به لحاظ تشریعی نیز تمام برنامه‌های دینی برای انسان تنظیم شده است. همه انبیا برای هدایت، تربیت و ساختن انسان مبعوث شده‌اند و از این جهت نیز، انسان موضوع اینگونه برنامه‌هاست.

3) موضوع تمامی علوم و معارف، چه الهی و چه بشری، انسان است. برخی از علوم اصولا انسانی‌اند و موضوعشان انسان است و برخی دیگر، گرچه موضوعشان ریاضایت یا طبیعیات است ولی در نهایت برای خدمت به انسان و حل مشکلات و رفع نیازهای او پدید آمده‌اند.

4) هدف تمام برنامه‌ریزی‌های اجتماعی، از قبیل تشکیل حکومت و قوای سه‌گانه و سازمان‌ها و... همه برای انسان است. همه کوشش‌های آدمی در بخش صنعت و کشاورزی و... برای رفاه انسان به وجود آمده است.

5) در روایت داریم که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» بنابراین در بخش معارف نیز معرفت خداوند از معرفت انسان آغاز می‌شود.

6) در بخش خودسازی فردی نیز اگر کسی بخواهد خویشتن را به صورت انسانی لایق و کارآمد بسازد و انسان کامل شدن را در خود تمرین کند، در ابتدا چاره‌ای جز این ندارد که خود را به شایستگی بشناسد.

7) برای ساختن فرهنگ و تمدن نیز شناخت انسان ضروری است. اگر ملتی تصمیم بگیرد که تمدن انسانی بنا نهد که کاملا هماهنگ با روحیات انسان باشد، فرهنگی که به تعالی و رشد انسان کمک کند و تمدنی که نشانگر عظمت و همت عالی انسان باشد، چاره‌ای جز این ندارد که ابتدا هویت حقیقی انسان را مورد شناسایی و تعریف قرار دهد.

8) اهل اخلاق و سلوک همگی بر این اتفاق نظر دارند که قدم اول در سلوک و خودسازی یقظه (بیداری) است. تا انسان خواب غفلت به سر می‌برد، در جهت کمال و سعادت خود حرکتی نخواهد کرد. اهمیت خودشناسی بدان خاطر است که قسمت بزرگی از این بیداری در گرو خودشناسی است. انسان هنگامی که خویش را بشناسد، به استعداد بی‌نهایت خود پی می‌برد، جایگاه خویش را در هستی پیدا می‌کند و به اهمیت هویت انسانی پی می‌برد و از خواب غفلت بیدار می‌گردد و حاضر نمی‌شوند برای رسیدن به آنچه می‌تواند باشد، از خواسته‌های نفسانی بگذرد و ریاضت و سختی عبودیت را تحمل کند.

ببینید تا چه حد می‌توانید به این 5 سوال پاسخ گویید، آنگاه به همان نسبت خود را می‌شناسید؛
از کجا آمده‌ام؟
در کجا هستم؟
به سوی کجا خواهم رفت؟
من کیستم؟
چگونه باید زندگی موفقیت‌آمیزی داشته باشم؟

 

منابع:
مصباح یزدی، محمدتقی، به سوی خودسازی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380.
علم‌خواه، سیدمصطفی، www.porseman.org

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 99/8/8ساعت 12:0 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |


Design By : Pichak