گاهِ رهایی

بیچاره حق داشت؛ یه سر بود و هزار سودا ،
به سختی می تونستی لبخندش رو ببینی ،
فقط آه بود که از نهادش بلند بود ،
ولی امروز که دیدمش ؛ قبراق و خندون بود ،
زیر لب زمزمه می کرد :
                          « لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم »


نوشته شده در شنبه 86/11/6ساعت 3:46 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |


Design By : Pichak