گاهِ رهایی
داشتیم صحبت میکردیم که حرف چاقیش شد و توصیههای ایمنی اخیر دکتر؛
گفتم : چرا سعی نمی کنی، کمتر بخوری؟
با اعتماد به نفس تمام! گفت: عادت کردم به پرخوری، ترک عادت هم که میدونی موجب مرضه...
گفتم: احسنت، توجیه خوبیه...
این هم مثل هزاران مفهوم غلطیه که تو ذهنمون حسابی برای خودش جا باز کرده و بی چون و چرا قبولش کردیم و نا به جا به کارش میبریم.
اصلا فکر نکردیم که ممکنه خود اون عادت مرض باشه و ترکش سلامت. و چرا باید یه عادت زشت و ناپسند، با این بهونه، بارها و بارها تکرار بشه و هی روی اون سرپوش بذاریم و ترکش نکنیم. درسته چون جسم یا روحمون به این کار و حالت عادت کرده اولش سخته، ولی بعد راحت میشه. فرقی هم نمیکنه عادت خوب باشه یا بد.
اگه به خوبی هم عادت کرده باشی و بخوای خدای نکرده، خلافش رو انجام بدی؛ اولش سخته، ولی بعد از چند بار انجام دادن، دیگه عذاب وجدان اولیه رو نداری و خیلی راحت و وقیحانه اون رو مرتکب میشی.
البته بهتره که این ترک عادت رو به تدریج انجام بدیم، روزی یه قاشق کمتر بخوریم؛ اگه پرخوریم... روزی 10 دقیقه کمتر بخوابیم، اگه به پرخوابی عادت کردیم ... روزی یه بار بیشتر، جلو عصبانیتمون رو بگیریم و خودمون رو کنترل کنیم؛ اگه عصبانی میشیم که خداییش هممون کمابیش عصبانی میشیم بالاخره ... و روزی یه پُک کمتر بزنیم اگه...
اینطوری تأثیر و ثبات بیشتری هم داره ... و گرنه همونطوری که سریع ترک شده سریع هم بر میگرده و دوباره همون آشه و همون کاسه.
با حسرت به شیرینی خامهای توی جعبه نگاهی کرد و گفت: راست میگی، قبول... ولی بذار لااقل این آخرین شیرینی خامهای رو بخورم..
Design By : Pichak |