گاهِ رهایی
پیرمرد دست راستش را به نردهها گرفته بود و آرامآرام و به سختی از پلهها پایین میرفت.
پیرزن با یک دست، چادرش را محکم گرفته بود و با دست دیگر کمر پیرمرد را میمالید و مدام قربانصدقهاش میرفت.
نوشته شده در شنبه 92/3/4ساعت
10:44 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( 5 ) |
Design By : Pichak |