گاهِ رهایی
استادمون هر وقت باهاش برخورد می کنه، صبح یا شب؛ سلام می کنه و شب بخیر می گه؛
می گه: تا زمانی که آقا ظهور نکردن، صبح معنا پیدا نمی کنه؛
تا اون موقع همه اش شبه و تاریکی و ظلمت؛
صبح؛ یعنی ظهور آقا (عج).
پس ما، توی این تاریکی و ظلمت، توی این کوره راههای پر پیچ و خم، بدون اون، چیکار می کنیم؟!
چرا هیچ کس حواسش نیست که 1100 ساله که خورشید زندگیمون طلوع نکرده و گرمای هستی بخشش بهمون نرسیده؟!
چرا؟ چرا به راحتی اونو پشت ابرهای جهالت و نادانی و فسادمون غایب کردیم و فقط گهگاه ندبه ی غافلانه ی عشق سر می دیم؟!
چرا حقیقت محرومیتمون رو درک نمی کنیم تا یه تکونی به خودمون بدیم؟!
درسته که شبه، ولی شب تلاشی مضاعف در راه انسان شدن، انسان ساختن و انسان ماندن تا صبح.
چرا متوجه نیستیم که ضمیمه کردن زبانی و همیشگی « و عجل فرجهم » به صلواتهامون هر چند قشنگه و عاشقانه، ولی کافی نیست؟!
باید بتونه زنگارهای سیاه دلمون رو ببره؛
تا با معرفت و محبت مطیعش بشیم؛
و مطیع مولا؛ دروغ نمی گه، غیبت نمی کنه، مالش با حروم مخلوط نمی شه، حق کسی رو ضایع نمی کنه، دل کسی رو نمی شکونه و ...
چی دارم می گم، مطیع مولا؛ اصلا فکر گناه نمیکنه و تیررس معصیت نمی ره.
مطیع مولا؛ حتی نمی تونه مکدر شدن قلب آقا رو تحمل کنه.
•
•
•
و صبح ظهور چه زیبا و نزدیک است...
Design By : Pichak |