ربطش را بگم؟
يه دختري بود که تو پارتي مشروب خورده بودو داشت مي رقصيد. بعد پليس اومد و گرفتار شد. هر چند اعتقاد زيادي به اين چيزها نداشت اما تو بازداشتگاه به حضرت فاطمه متوسل شد و نذر کرد که که اگه نجات پيدا کنه مهريه اش را 14 تا سکه قرار بده. اين نذر را کرد و يه دفعه در بازداشتگاه باز شد و بهش گفتند بفرمائيد شما آزادي! يه نفر ضمانتت را کرده! دخترک اومد بيرون و همينطور که اشک ميريخت خدا رو شکر ميکرد و باخودش عهدميبست که نمک خورده نمکدان نميشکند...