ربطش را بگم؟
يه دختري بود که تو پارتي مشروب خورده بودو داشت مي رقصيد. بعد پليس اومد و گرفتار شد. هر چند اعتقاد زيادي به اين چيزها نداشت اما تو بازداشتگاه به حضرت فاطمه متوسل شد و نذر کرد که که اگه نجات پيدا کنه مهريه اش را 14 تا سکه قرار بده. اين نذر را کرد و يه دفعه در بازداشتگاه باز شد و بهش گفتند بفرمائيد شما آزادي! يه نفر ضمانتت را کرده! دخترک اومد بيرون و همينطور که اشک ميريخت خدا رو شکر ميکرد و باخودش عهدميبست که نمک خورده نمکدان نميشکند...
سلام
ربطشون تو بي ربطيشونه
ربطش به بي عقيدگيست...
عقيده كه نداشته باشي تمام كلمات دنيا برايت از يك جنس ميشوند...
حرفهاي ربطي که اونا ميزارند و برداريم..
...........
با فقط با يک نگاه خميني به روزم..
من هم چنين اعتقادي داشتم (يعني ربطش را نمي فهميدم)و از وجود چنين اعتقادي که در ذهن بچه هاي دبيرستان بود،خيلي اذيت مي شدم و از ته وجود رنج مي بردم.
ولي ديدن فيلم"مرهم"مرا دچار شک به اين اعتقادم کرد!
پيشنهاد مي کنمش...
حرف ربطش را همان نامربوطان ميگذارند..
کار ماهم شده نگاه به اين بي ربطي ها .سکوت در مقابل اين بي ربطي ها....
نمك پارتي مشروب خوري و گرفتاريش و اگه به خدا و حضرت زهرا (س) اعتقاد داشته باشي نظر مي كني درست بشي و ديگه از اين كارا نكني؛
اين از ربط./
همين
مال من و حسن!!!