سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گاهِ رهایی

«لیدی ال» نه یک عاشقانه بلکه یک خودخواهی فوق‌العاده بود. 

 


نوشته شده در شنبه 91/12/19ساعت 8:47 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

راستش هیچ وقت تجربه‌ای مانند آن روز و آن شب نداشتم. در کنارت بودم، نوازشت کردم، مدام دست‌ها و پیشانی‌ات را بوسیدم و از سر اجبار چند کلامی بینمان رد و بدل شد. برایم خیلی شیرین بود و شیرینی‌اش حتی بعد از تلخی رفتارهای مدامت در کامم خواهد ماند.  


نوشته شده در پنج شنبه 91/12/17ساعت 11:50 صبح توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

دلم ارمیا شدن می‌خواهد...

 


نوشته شده در سه شنبه 91/12/15ساعت 11:21 صبح توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در شنبه 91/12/12ساعت 6:12 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

دلم می‌خواهد همین‌طور سرم را بگذارم روی پاهایت و دراز بکشم. تو موهایم را نوازش کنی و من حرف بزنم، تمام حرف‌هایی که در گلویم مانده و عقده شده. و تو فقط گوش کنی و بمانی...

 


نوشته شده در یکشنبه 91/11/29ساعت 12:9 صبح توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

اگر به خدا ایمان داشت و امید، 
هرگز به انتهای خیابان هشتم نمی‌رسید...

 


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 11:55 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

این سال‌ها که می‌خواهم برایت هدیه بگیرم، دیگر نه فکر لازم است و نه پچ‌پچ. قرآن را باز می‌کنم و سوره‌ای را می‌خوانم و به روحت هدیه می‌کنم. همین...

 


نوشته شده در شنبه 91/11/14ساعت 6:53 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

من آرامشی پایدار و آشکار می‌خواستم،
نه آن چیزی که تو پیشنهاد دادی...


نوشته شده در جمعه 91/11/13ساعت 3:27 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در پنج شنبه 91/10/28ساعت 4:57 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

می‌روم؛
تا مبادا اشک‌هایم،
خراشی بر سنگ‌پاره دلت وارد آورد...


نوشته شده در سه شنبه 91/10/26ساعت 11:14 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak