سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گاهِ رهایی

آن زمان من مسئول فرهنگی دانشگاه علم و صنعت بودم. برای دیدار از مناطق جنگی جنوب، دانشجوها را به خوزستان برده بودیم. دکتر هم به همراه یکی _دو نفر دیگر از اساتید به دعوت ما آمده بودند. شب اول جای مناسبی برای اسکان نبود. بچه ها را در سد کارون اسکان دادیم. پتو هم به اندازه کافی نبود. آن شب تا صبح من و دکتر نشستیم با هم به صحبت کردن. انگار یکی از ماها بود. اصلا به روی خودش نیاورد جایی برای استراحت و پتویی برای گرم شدن ندارد.

 برگرفته از کتاب فرزند ملت


نوشته شده در یکشنبه 88/2/27ساعت 6:0 صبح توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |


Design By : Pichak